تطبیق معشوق درونی طرفة بن عبد با آراء کارل گوستاو یونگ و فروید در قصیدهی رائیه در وصف معشوقه اش هرّ
بحث في مجلة لسان مبين - جامعة قزوين
نقد روانشناختي اساسا اثر ادبي را به عنوان بيان حالات ذهن و ساختار شخصيتي نويسنده که در يک قالب داستاني ارائه شده است، بررسي مي کند. اين رويکرد در دهه هاي نخستين قرن 19 پديد آمد و بخشي از جرياني بود که طي آن رويکرد بيانگرانه ماهيت ادبيات، جايگزين ديدگاه هاي رمانتيک و نگرش هاي پيشين مبتني بر تقليد و کاربردي بودن ادبيات گرديد. در سال 1827، «تامس کار لايل» بيان کرد که مساله معمول نزد بهترين منتقدان ما در عصر حاضر سوالي است اساسا روانشناختي که بايد با کشف و تعريف مشخص ماهيت منحصر به فرد شاعر از روي شعرش پاسخ داده شود. در طول تاريخ نظريه هاي فرويد و يونگ هماره از اصلي ترين نظريات در خصوص روانکاوي و روانشناختي تلقي شده اند. اين دو تصورات گوناگوني از ضمير ناخودآگاه داشته و نظريات بسيار مهمي در اين ارتباط بيان کرده اند. در اين مقاله سعي گرديده که با توجه به سير انفسي طرفه بن عبد در يکي از قصيده هايش (الغزل و الفخر) ردپاهاي شاعر از سفر دروني اش تجزيه و تحليل گرديده و همچنين با تطبيق اين نشانه ها با آموزه هاي روانکاوي فرويد و يونگ،موقعيت شاعر در هر بيت مشخص شده و نقدي روانشناختي بر کل شعر صورت گيرد.